یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ |۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 3, 2024
روح الله عباسی

حوزه/ عضو هیئت علمی دانشگاه حضرت معصومه(س) تصریح کرد: تحقق اهداف تحولی در علوم انسانی نیازمند تدابیر و سیاست گذاری های ویژه ای است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، اهمیت و ضرورت توجه مستمر به مقوله «ایمان و امید» ما را بر آن داشت تا این بار با دکتر روح الله عباسی، معاون و عضو هیئت علمی دانشگاه حضرت معصومه(س) در خصوص الزامات و بایسته های تقویت ایمان و امید در کشور به ویژه در رابطه با نسل جوان، گپ و گفتی داشته باشیم. بی هیچ اطاله کلامی، آنچه در ادامه می آید مشروح همین مصاحبه است؛

رهبر معظم انقلاب امسال در سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) با اشاره به بحث بسیار مهم تقویت ایمان و امید در جامعه تأکید کردند هرکسی که علاقه به ایران و منافع ایران دارد، باید در این راستا کار کند و فراتر از بحث انقلاب اسلامی و موضوع تکلیف دینی، این موضوع حائز اهمیت است. سؤالی که مطرح می شود این است که اساساً چه ضرورت هایی ایجاب کرده که ایشان در سالهای اخیر کلید واژه امید را مورد توجه قرار داده و بزرگترین جهاد در دوران کنونی را جهاد امیدآفرینی عنوان کنند و این بار همین موضوع را در کنار کلیدواژه «ایمان» مطرح نمایند!؟

اساساً باید توجه داشت که وجود مؤلفه هایی چون «ایمان» و «امید» به صورت توأمان باعث موفقیت یک جامعه می شود. ما در آموزه‌های دینی هم داریم که اگر قومی ایمان و امید به نصرت‌الهی داشته باشد، این مسئله تحقق می یابد، هرچند عده‌ی کمی باشند.

در واقع با توجه به وضعیت کشور ما و وجودِ هجمه‌ی سنگین علیه جوانان، بحث تقویت «ایمان» و «امید» می‌تواند نجات‌بخش تلقی شود؛ کما این‌که پیامبران الهی با همین رویه با تقویت «ایمان» و «امید» به نصرت الهی، توانستند گردنه‌های سختی را پشت سر بگذارند. ما این را داریم که در جنگ بدر، فرشتگان به کمک آمدند. لذا واقعاً اینطور نیست که ما اگر عده‌مان کم بود، شکست بخوریم؛ بلکه این مسئله از «ایمان» و «امید» به نصرت الهی سرچشمه می‌گیرد و اگر این دو توأمان شد، قطعاً امداد الهی نیز ان شاءالله کمک خواهد کرد و آن گردنه‌های سخت پشت سر گذاشته خواهد شد.

در دوران جنگ نیز همین وضعیت را داشتیم و تمام دنیا علیه جمهوری اسلامی برخاسته بودند، اما نتوانستند آن را زانو بزنند. در بحث محور مقاومت نیز همین داستان وجود دارد. همچنین در گشایش‌هایی که اخیراً به‌وجود آمده، این ها نشان‌دهنده‌ی آن است که ما در همه‌ی آنها دست‌تنها بودیم و همین «ایمان» و «امید به آینده» کمک کرد تا این گشایش‌ها اتفاق بیفتد، اما هجمه اکنون دشمن و برنامه‌ریزی آن ها بر روی جوانان است و به دنبال ایجاد شکاف میان نسل حاضر و نسل جوان هستند، چرا که از این نسل فعلی قطع امید کردند و به سراغ جوانان آمدند تا بلکه بتواند در دوره بعد یک شکافی را ایجاد کنند. بنابراین اگر این تبیین اتفاق افتد و ارتباط بین نسلی به صورت فعال شکل بگیرد، قطعاً در این نقشه هم به لطف و عنایت الهی شکست خواهند خورد.

نکته حائز اهمیت دیگر این که باید توجه داشته باشیم که نسل پرسشگر و جوان ما امروزه وقت مفید خود را در داخل دانشگاه‌ها می‌گذراند و بهترین ارتباطی که نسل قدیم و جدید دارند، همین ارتباط اساتید دانشگاه و دانشجوها است که از این منظر، وظیفه دانشگاه‌ها را مهم می‌کند تا بتواند آن پیغام‌ها، ایده‌ها، آرمان‌ها و انگیزه‌ها را به درستی منتقل کنند. منتها این کار باید با دقت و با استفاده از ابزارهای جدید صورت گیرد.

در واقع اساتید باید نسل جدید و جوانان این دوره و محیطی که در آن زندگی می‌کنند، همچنین ابزارهای رسانه‌ای، فرهنگی، هجمه‌ها و ... را به درستی بشناسند تا بتوانند با زبان نسل جدید، با آنها ارتباط برقرار کنند و ان‌شاءالله جلوی آن هجمه‌ها را بگیرند.

لابلای صحبت هایتان اشاره ای داشتید به بحث «گسست نسلی» که اساتید جامعه‌شناسی تأکید دارند این مقوله در جامعه ما واقع شده و شاید هم اجتناب‌ناپذیر بوده است. حال سوال این است که ما چگونه می‌توانیم در این شرایط «گسست نسلی» از یک طرف و از سوی دیگر شدیدترین هجمه‌های فرهنگی که در کل دنیا نسبت به کشور ما وجود دارد، به دنبال امیدافزایی در جامعه خصوصاً در بین نسل جدید باشیم و آن ها را نسبت به آینده امیدوار نماییم؟

نسل جدید با وجود پرسش‌گری که دارد اتفاقاً بسیار حق‌پذیر است. همان‌طور که اطلاعات مختلفی در اختیار دارد، اگر تحلیل درستی را بشنود، آن را باور می‌کند و پای آن باور می‌ایستد و این خود یک ویژگی بسیار عالی است.

بر این اساس اگر ما بتوانیم آن مبانی و منظورهای خودمان را به‌درستی، با استدلال‌های روشن، ارتباط مناسب و به روز در اختیار دانشجویان و نسل جدید قرار دهیم، اتفاقاً بسیار نسل حق‌پذیر و افرادی هستند که پای آرمان‌ها می‌ایستند. یک اتفاقی که افتاده و قبلاً هم نبود این است که ما آن‌قدر سر اساتید را شلوغ کردیم که دیگر آن ارتباط بین استاد - دانشجو (شاگردی) که قبلاً وجود داشت، امروزه وجود ندارد. به دیگر سخن ما عضو هیئت علمی را آن‌قدر درگیر آموزش، پژوهش، تحصیلات تکمیلی، دانشجویان ارشد و دکتری کردیم و رنکینگ و مباحث مدیریتی دانشگاه را ملاک قرار داده ایم و آن‌قدر با این آیین‌نامه‌ها، دستورالعمل‌ها و شرح وظایف مختلف سر یک استاد را شلوغ کرده ایم که عملاً دیگر ارتباط با دانشجو برای او نه امتیاز، نه اولویت و نه فرصت است. به عنوان مثال عرض می کنم که ما الان برای بحث زندگی دانشجویی در خوابگاه‌ها، هیچ برنامه مشخصی نداریم و به آن زیاد هم گویا فکر نمی‌کنیم.

مقام معظم رهبری بسیار دردمندانه و موشکافانه در دیدارهای مختلف با دانشجویان مطرح نموده اند که باید به دنبال تحقق شعار «تحصیل، تهذیب و ورزش» باشیم تا آن شور و نشاط دانشجویی کم نشود. حال امسال چون سال انتخابات است، البته ما تمایلی به ورود به مباحث متداول سیاسی نداریم؛ اما یک‌مقدار احساس می‌شود در سال‌های اخیر آن شور و نشاط سیاسی و تحلیل گری ها کمرنگ شده و متأسفانه دانشجویان ما تحت تأثیر جریانی هستند که این‌ها در ارائه مباحث سیاسی اصیل و قوی نیستند. شما به عنوان یک استاد دانشگاه و چهره فرهیخته چه پیشنهادی دارید که با تحقق این نشاط سیاسی در آینده شاهد تقویت جریان امید در بین دانشجویان باشیم؟

البته باید توجه داشت اینکه فقط نزدیک انتخابات سیاسیون به دانشگاه‌ها در حد یک میتینگ بیایند، یا با نسل جدید جدید ارتباط لازم را نگیرند؛ خودش یک آفت است. واقعاً اگر ارتباط دو طرفه رخ دهد، خیلی از این خلأ‌ها پر می‌شود. ما نیاز داریم که نسل فرهیخته جامعه ما با دانشجویان ارتباط دوطرفه و سازنده بگیرند و این نشست‌ها باشد. این وضعیت خوبی نیست که مثلاً خیلی از افراد فرهیخته جامعه ما ندانند فلان دانشگاه وجود دارد و اساساً کارش چیست؟ باید به گونه ای رفتار کنیم که زمینه شناخت و ارتباط بیشتر فراهم شود. از سویی به نظر می رسد که این ارتباط گرفتن واقعاً جایی تعریف نشده است. در آیین‌نامه‌هایی طراحی شده و به اساتید در جاهایی امتیاز می‌دهند. مثلاً استادی که فقط آموزش می‌داد، وقتی به او گفتند پژوهش دارای امتیاز است، به سراغ پژوهش رفته است یا مثلاً اگر می‌خواهید در صنعت ارتباط پیدا کنید، باید یک دوره شش ماهه در صنعت را بگذرانید و او می‌رود. اما این تعریف نشده است که جامعه با دانشگاه یک ارتباط دوطرفه داشته باشد. در وظیفه استاد تعریف نشده است که خارج از وقت اداری یا تدریس با دانشجو ارتباط داشته باشد و مزیتی برای این قضیه وجود ندارد. ارتباط جامعه و دانشگاه باید دوطرفه باشد. باید این ارتباط‌گیری هم برای اساتید تعریف شود و هم برای جامعه مهم باشد که این قشر جوان آن‌ها را بشناسند و ارتباط بگیرند. در همین بحث «امید» چند بازدید از پروژه‌های ملی را گذاشتند تا بحث خودباوری در جوانان افزایش پیدا کند. این مسئله بسیار تأثیر داشت اما متأسفانه به‌صورت موردی بوده و برای آن برنامه منسجمی وجود نداشته است که دانشجویان حداقل سالی یکبار، بازدید میدانی از پروژه ها و طرح های موفقیت آمیز نظام جمهوری اسلامی داشته باشد و به این وسیله به عنوان یک ایرانی به خود ببالند.

طبعاً یکی از دغدغه‌ها و کارویژه‌های مهم دانشگاه حضرت معصومه(س) بحث علوم انسانی است. چندی پیش مصاحبه ای از دکتر گلشنی می خواندم که ناامیدانه گلایه از این داشتند که مسئولان به شکل درست به علوم انسانی توجه ندارند و در جامعه هم ما می‌بینیم افرادی که اصطلاحاً نخبه هستند، عمدتاً گرایش به رشته‌های ریاضی و تجربی دارند تا علوم انسانی. برای تقویت جایگاه علوم انسانی و علاقه مند کردن نسل جوان مستعد به این سمت به نظر شما چه باید کرد، به خصوص در وضعیت کنونی که بارقه های امید در این زمینه نیز به نظر کمرنگ تر از قبل شده است!؟

البته دست یابی به این هدف خود نیازمند تدابیر و سیاست گذاری های خاصی است. باید در وزارت علوم و نهادهای سیاست‌گذار این مقوله را دنبال کرد. اگر ما در حال نوشتن قانون هستیم، باید تمامی اساتید را به‌نحوی درگیر کنیم. یا اگر در حال نوشتن روان‌شناسی در جامعه هستیم، باید تمام اساتید را با موضوعات روزِ این رشته درگیر نماییم. الان به اساتید می‌گویند باید پژوهش انجام دهید؛ اما به او نگفته‌اند که روی چه زمینه‌ای کار را انجام بدهید. لذا ما ساده‌ترین و متناسب با گرایش خودمان موضوع را انتخاب و پروژه را انجام می‌دهیم. الان دانشجویان دکتری در کشور ما وقتی به بحث پایان‌نامه می‌رسند و به استادشان می‌گویند چه موضوعی کار کنیم، معمولاً اساتید نقشه و طرح خاصی ندارند.

امروزه وقتی ما یک مشکلی را مطرح می‌کنیم، سریعاً یک پایان‌نامه در می‌آوریم. مثلاً در ارتباط با جامعه و صنعت که من مدتی درگیر آن بودم، فوراً فلان نهاد در استان یک فایل فرستاد که اداره برق گفته است فیزیک، شیمی و ... بیاید. (گویی دفترچه کنکور است) به تعبیری آنها ننشسته اند تا کار عمیقی در این باره صورت گیرد.

به نظر بنده، مشکل ما عدم کار عمیق است و هر موضوعی که مطرح می‌شود، می‌خواهیم سریع یک جزوه و دستورالعلمل ارائه دهیم. ما اساتید را گیج می‌کنیم. بنابراین امروزه ارگان‌ها باید اولاً مسائل واقعی خودشان را به روش علمی احصا کنند و ثانیاً هم این که برای حل آن‌ها بودجه بگذارند و از طرفی وزارت علوم به استادی که آن پروژه‌ها را بر می‌دارد، امتیاز قائل شود. لذا اگر سازمانی بتواند به نتیجه برسد که مثلاً دارای پنج مشکل با فلان اولویت هاست و در این راستا از نظرات و ایده های نخبگان به درستی استفاده کند، بهتر به نتیجه مطلوب می رسد.

اگر شما در خارج از کشور بخواهید دانشجوی دکتری بشوید و با اساتید رایزنی کنید؛ آنها می‌گویند ما برای این دوره، فاند بر روی این موضوعات و حوزه‌های پژوهشی دارم و اگر توانایی کار در این حوزه‌ها را دارید، تشریف بیاورید؛ چرا که آنها فلان پروژه از فلان ارگان را گرفته‌اند و در کنار آن باید کارهای بزرگی را انجام دهد. شما هم که به آنجا می‌روید، پول بیخود داده نمی‌شود؛ بلکه یک پروژه سنگین است که گرفتن دانشجوی دکتری در آن فرعی شده است و فقط در همان زمینه آن دانشجو کار می‌کند. من خودم یک فرصت مطالعاتی که به آمریکا رفتم، استاد من نفر اول دنیا در DA (تحلیل پوشش داده) است و من گفتم موضوع پایان‌نامه‌ام چنین است. گفت ببین اگر این موضوع را تمایل به کار داری، این دفتر، این کتابخانه و این هم سایت؛ اما اگر بخواهی با من کار کنی، من الان موضوعم فلان کتاب است و برو آن را بخوان و هر وقت فهمیدی بیا صحبت کنیم. من بعد از چهار ماه مطالعه، تازه فهمیدم موضوع پروژه چیست و سپس شروع به رکورد نوشتن کردم و در نهایت یک مقاله خوب استخراج و فوراً هم چاپ شد. لذا اساتید آنجا وقتشان را به بطالت بر روی موضوعات پیش‌پا افتاده و ساده نمی‌گذارند و این هدف‌محوری و تمرکز، نتیجه دارد؛ چرا که یک تیم نشسته است و تمرکز کرده‌اند. بنابراین ما باید حوصله کنیم، موضوعات را مطرح کنیم، سه یا چهار نسل روی آن موضوع بیاوریم تا پخته شود. باید آن را گام به گام و در مرحله به مرحله فاز بندی و تعریف کنیم. یک مرتبه نباید موضوعی را به وسط بیاوریم؛ بلکه رسیدن به هدف نیاز به تمرکز، کار حرفه‌ای، اولویت گذاری و فعالیت مرحله ای دارد.

به نظر می رسد که ناظر به کشورمان، چه در علوم انسانی و چه در جاهای دیگر(حتی ورزش) کار تیمی‌مان جواب نمی‌دهد و حال آن که ما در رشته های انفرادی مثل کشتی، تکواندو، وزنه‌برداری، موفق تر هستیم. از نگاه شما دلیل و ریشه این مساله چیست و این که ما به طور خاص در کارهای علمی و پژوهشی، چگونه می‌توانیم کار تیمی و قوی انجام دهیم؟

قبل از هر چیز ما باید به فرزندانمان آموزش دهیم که تو پاس بده و دیگران گل بزنند. ما همیشه دوست داریم که گل بزنیم و یک منیت درونی داریم. این کار تیمی انجام دادن یک هنر است و باید از بچگی یاد گرفت. هم باید گاهی دفاع بود و گاهی درون دروازه و حتی گاهی بیرون از زمین نشست و نگاه کرد؛ اما متأسفانه همه‌ی ما می‌خواهیم فورارد باشیم و آن توپ آخر را بزنیم و همین باعث می‌شود در کارهای جمعی موفق نشویم و در ورزش‌های انفرادی بتوانیم سنگین‌ترین وزنه‌های دنیا را بلند کنیم. همین مطلب در فرهنگ، آموزش، کارهای پژوهشی و ... ورود می‌کند و باعث می‌شود ما در کارهای تیمی مشکل داشته باشیم. باید در فرهنگ عمومی ما این مسئله به خوبی جا بیفتد تا بتوانیم از برکات و آثارش در عرصه های گوناگون از جمله علم و پژوهش بهره مند شویم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha